گوناگون

ساخت وبلاگ
تردید نداشته باش روزی پروانه خواهیم شد

بگذار روزگار هر چه میخواهد پیله کند.

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 201 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08


گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 232 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

حکایت من ...

حکایت کسی بود

که عاشق دریا بود............اما قایقی نداشت

دلباخته سفر بود.......... اما همسفر نداشت

حکایت کسی بود

 که زجر کشید.اما................ضجه نزد

زخم داشت اما........................ ننالید

بغض داشت اما ...............اشک نریخت

حکایت من...

حکایت کسی بود که پر از فریاد بود اما سکوت کرد

تا همه ی صداها را بشنود.

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 224 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

ارزویم این است:

در میان مردمی که میدوند برای زنده بودن

تو ارام قدم برداری برای

                            زندگی کردن.

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 218 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

ابر باش و ببار 

نپرس کاسه

های خالی سهم کیست.

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 193 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

هربار کودکانه دست کسی روگرفتم گم شدم


انقدر که در من هراس گرفتن دستی هست

 ترس از گم شدن نیست...........

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 212 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

دستانش را در برابرم

                          مشت میکند

                          میپرسد گل یا پوچ؟

در دلم میگویم فقط دستانت.

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 209 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

او که میرود

                  نمیفهمد........

اما ان که بدرقه میکند

                خوب میداند

                                       که کاسه اب معجزه نمیکند.

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 219 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

خداوندا نادانی دیروزم شادی امروزم را گرفت

خدایا

نادانی امروزم را بگیر

تا شادی فردایم را از دست ندهم.


گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 223 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

اقایون نخونید چون بدرد شما نمیخوره.

دختر خانونم ها بیاید ادامه

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 219 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 ساعت: 1:08

امروز ، فقط امروز
چون صبح کردی، منتظر شام مباش؛ گویا فقط امروز زندگی خواهی کرد، نه دیروزی که با خوب و بدش تمام شده و نه فردایی که هنوز نیامده است.
امروز فقط روز توست؛ عمر تو، فقط یک روز است؛ پس ذهن و خاطرت را فقط به زندگی امروز معطوف بدار؛ گویا امروز بدنیا آمده ای و امروز خواهی مرد. اگر چنین باشی، دیگر زندگی تو در میان خاطرات تلخ و اندوه و ناراحتی گذشته و میان توقع آینده و شبح ترسناک و خیزش وحشتناک آن از هم نخواهد پاشید.
توجه و تلاش و ابتکار خود را فقط صرف امروز بگردان. پس امروز باید نمازی درست و خاشعانه بخوانی و با تدبر، قرآن را تلاوت کنی؛ با حضور دل به ذکر بپردازی، کارها را سنجیده انجام دهی، اخلاقی زیبا ارائه نمایی، به بهره و قسمت خویش راضی باشی، به ظاهر خود توجه نمایی و به جسم و تن خویش اهتمام بورزی و به دیگران فایده برسانی.
ساعتهای امروز را تقسیم کن و از دقیقه های آن به اندازه سالها و از ثانیه های آن به اندازه ماهها استفاده کن؛ امروز نهال خوبی و مهر بکار و کارهای زیبا انجام بده. از پروردگارت آمرزش بخواه و پروردگارت را به یاد آور و برای سفر از این جهان، خودت را آماده کن. بدین سان امروز با شادمانی و سرور و در امنیت و آرامش زندگی بسر می نمایی و از روزی و همسر و فرزندان و شغل خود و از خانه و دانش و جایگاه خود راضی خواهی بود؛  فخذ ماءاتیتک وکن من الشکرین  «پس آنچه را به تو عطا کرده ام، بگیر و از شکرگزاران باش».
خلاصه اینکه اگر رویه ای را که گفتم، در پیش بگیری، امروز را بدون ناراحتی و پریشانی و بدون حسد و کینه و ناخرسندی می گذرانی.
یک جمله باید بر لوح قلبت نقش ببندد؛ این جمله را در دفتر خود با خطی درشت بنویس و آن اینکه (امروز فقط امروز).
اگر امروز نانی گرم و گوارا بخوری، آیا نان خشکی که دیروز خورده ای یا نانِ فردا که هنوز معلوم نیست چه باشد، به تو زیانی می رساند؟
وقتی امروز آبی شیرین و گوارا می نوشی، چرا برای آب تلخ و شوری که دیروز نوشیده ای، غم می خوری و چرا خودت را از ترس اینکه شاید فردا آبی آلوده و گرم بهره تو باشد، ناراحت و افسرده می کنی؟
اگر اراده ای آهنین و قاطع داشته باشی، خودت را به این نظریه که: فقط امروز زندگی خواهم کرد، قانع می نمایی. وقتی این تئوری در ذهن و وجودت جای بگیرد،آنگاه می توانی از هر لحظه امروز برای ساختن خود، شکوفایی استعدادهایت و سامان دادن کارهایت استفاده کنی؛ در این صورت خواهی گفت: امروز باید سخنانی درست به زبان بیاورم؛ پس سخن بیهوده و ناسزا و غیبت به زبان نمی آورم. امروز باید خانه و کتابخانه ام مرتب باشد؛پس هیچ در هم بر همی نخواهم گذاشت و بلکه همه چیز باید منظم و مرتب باشد. فقط امروز زندگی می کنم؛پس به نظافت و قیافه ظاهری خود اهتمام می ورزم و می کوشم رفتار و سخنان و حرکتهای سنجیده و درستی از من سر زند.
فقط امروز زنده هستم؛ پس در عبادت پروردگارم و خواندن نماز به کاملترین شکل تلاش می کنم و سعی می نمایم با خواندن نوافل، توشه ای برای آخرت خود بیندوزم و نکته مفیدی حفظ کنم و کتابی مفید مطالعه نمایم.
زندگی من فقط امروز است؛ پس نهال فضیلت و خوبی را در قلب خود می کارم و درخت شر و بدی را به همراه شاخه های خاردارش که کینه، خودپسندی، ریا و بدگمانی است، از ریشه باغ دلم در می آورم.
فقط امروز زندگی خواهم کرد؛ از اینرو به دیگران سود می رسانم و به مردم نیکی می کنم، به عیادت بیمار می روم، در تشییع جنازه ای شرکت می کنم، آدم گمشده و سرگردانی را راهنمایی می نمایم، به گرسنه ای خوراک می دهم، مشکل کسی را حل می کنم، در کنار ستمدیده ای می ایستم و او را زیر چتر حمایتم قرار می دهم؛ برای فرد ضعیف و ناتوانی سفارش می کنم، با انسانی مصیبت زده و رنجدیده همدردی می کنم، به عالم و دانشمندی احترام می گذارم، دست شفقت و مهربانی بر سر کوچکترها می کشم و بزرگترها را گرامی می دارم.
فقط امروز زندگی خواهم کرد؛ پس ای گذشته ای که رفته و پایان یافته ای! همانند خورشیدت غروب کن؛ من هرگز برای تو نخواهم گریست وحتی لحظه ای هم برای به یاد آوردن تو درنگ نمی کنم. چون تو، ما را ترک گفته واز کوی ما رخت بر بسته ای و هرگز به سوی ما باز نخواهی گشت.
و ای آینده! تو در عالم غیب و دنیای پنهان هستی؛ من، با خیالات تعامل نمی کنم و خودم را به اوهام نمی فروشم و برای تولد چیزی که وجود ندارد، شتاب نمی ورزم؛ چون فردا، هنوز به وجود نیامده و آفریده نشده است. ای انسان! امروز، فقط امروز. در فرهنگ خوشبختی، این، زیباترین واژه برای کسی است که زندگی را در زیباترین و درخشنده ترین صورت آن می خواهد.
گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 229 تاريخ : جمعه 2 تير 1391 ساعت: 1:08

در قهوه خانه ساده بالای کوه، سفارش املت دادیم.کنار دست فروشنده نوشته بود: ما را در فیــسبـــوک ملاقات کنید.بازفکر کردم در کجای دنیا میشود اینچنین املت خوشمزه و نان لواشی پیدا کردکه فروشنده اش هم تا این حد به روز باشد؟چون من تا حدی دنیا دیده هستم ، به تجربه میگویم : هیچ جا.....

هنگام برگشتن خانمی با مانتو و روسری و ظاهری مرتب در حال فروختن گل بو.د

آنقدر ظاهر با کلاسی داشت که برای خرید گل پنجره را باز کردیم

شخصیت با وقاری داشت

وقتی گفتیم به شما نمی آید گل بفروشید، با کلامی تکان دهنده گفت

بی کس هستم، اما ناکس نیستم.. زندگی را باید با شرافت گذرون

کجای دنیا میتوان این سطح از فلسفه و حکمت را، در کلام یک گلفروش یافت؟به خانه که رسیدیم همسرم یادش افتاد چیزهایی را نخریده است

به سوپری نزدیک خانه رفتم و خرید کردم. دست کردم دیدم کیفم همراهم نیست

گفتم ببخشید پول نیاوردم، میروم بیاورم و در حالیکه مبلغ کالایی که خریده بودم کم نبود،

مغازه دار با اصرار گفت نه آقا قابل شما رو نداره ببرید و با کلامی جدی و قاطع کالا را به من داد

تشکر کردم و در راه خانه فکر کردم کجای دنیا چنین اعتمادی به یک غریبه وجود دارد؟

تازه پول را هم که آوردم فروشنده با تعجب گفت: آخه چه عجله ای بود؟شب در حالیکه پشت لپ تاپم داشتم کار میکردم، یکباره صدای آکاردئون یکی از ترانه های خاطره انگیز را سر داد

در کوچه نوازنده ای با زیباترین حالت و مهارتی خاص مینواخت

به دنبال صدا رفتم و پنجره را باز کردم

یکی آمد و به او نزدیک شد و گفت از طبقه هشتم آمدم پایین فقط بخاطر این ملودی قشنگی که میزنی

با رضایت پولی به زو داد و رفت…حساب کردم دیدم پولی که در این کوچه گرفت را اگر در ده کوچه گرفته باشد، درآمد ماهانه خوبی دارد

در کجای دنیا کسی میتواند در کوچه ای سرودی را سر دهد؟ من جایی ندیده ام.میتوان همه رخدادهای بالا را منفی دید

چرا باید خانمی با وقار گل بفروشد..؟

چرا فردی که به کامپیوتر وارد است باید بالای کوه املت درست کند..؟

چرا باید نوازنده ای ماهر در کوچه بنوازد…؟؟ و از این دست نگاههای منفی که خیلی ها دارند

اما هیچ راه حلی هم ندارند که مثلا این مرد اگر در کوچه ننوازد، چه مشکلی حل خواهد شد؟

و آیا نگاههای منفی ما کمکی به حل مشکلات دنیا میکند؟

من هر چه را دیدم مثبت میدیدم.بعضی از ما چیزهایی را برای خودمان ذهنی کرده ایم در حالیکه در عمل وجود ندارند

و آنچه را نیز که وجود دارد، چشم ما نمی بیند و ذهن ما درک نمیکند.

مثلا آدمها را به دو گروه “باکلاس” و” بی کلاس” تقسیم کرده ایم..!

ماکسیما، پرادو و بنز با کلاس، و پیکان و پراید بی کلاسند.حالا در جاده گیر کنید، به هردلیل…، چه تمام شدن بنزین، چه خرابی ماشین

امتحان کنید حتی یک ماکسیما و پرادو و بنز بخاطر کمک به شما توقف نمیکند

و اگر کسی به کمکتان بیاید یا پیکان دارد یا پراید یا وانت… کدام با کلاس ترند؟میتوانید به رخدادهای یکروز عادی از زندگی فکر کنید، در آن تلخ و شیرین بسیار وجود دارد

 

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 232 تاريخ : جمعه 2 تير 1391 ساعت: 1:08

تحقیرت هم کنم کافـــی نیست
تفریقت میکنم از تمام زندگی ام
.
.
.
نبودنت هستیمو نابود میکرد
ولی حالا بودنت . . .
میشه نباشی ؟ ؟ ؟
.
.
.
“حوا” که باشی بعضی ها “هوا ” برشان می دارد که “آدمند ” !!!
.
.
.
بــــــــــــــــــعضی ها را دَر جوب بایــَد شــُست
تــا لــَجن ها هَمه خوشحــال شــَوند کــه
کــَـثیف تـــَر اَز خوُدشــان هَم هــَست . . .
.
.
.
هیچ وقت، اگه تو رو با کس دیگه ببینم حسودی نمی کنم…!
آخه مامانم یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها…
.
.
.
نه حرفی برای گفتن …
نه امیدی برای ماندن …
نه پایی برای رفتن …
نه تمایلی برای دوباره ساختن …
تو از اول هم هیچ نداشتی !
.
.
.
سلامِ مرا به وجدانت برسان و اگر بیدار بود بپرس
چگونه شب ها را آسوده می خوابد . . . ؟
.
.
.
کاش ما آدما هم مثل گربه ها با چند لحظه بو کشیدن ،
میفهمیدیم که هر آشغالی ارزش وقت گذاشتن نداره . . .
.
.
.
یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید
راست میگه یا دروغ …
اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا
که با چشمشونم دروغ میگن …
.
.
.
تو را من “تو” کردم
وگرنه “او” هم زیادت است
پس اینقدر برایم ،شما,شما نکن…
.
.
.
کاش نـــارو هم مثل لایک زدنــــی بود…
میـــزدم میزدی ….
نمیــــزدم نمیزدی …
.
.
.
عشق هایت را مثل
کانال تلویزیون عوض می کنی
و افتخار می کنی،
که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم …
به برنامه هایی که هیچکدام ،
ارزش دیدن ندارند . . .
.
.
.
از قــــــبل هم باید حدس مـــــی زدم می روی
“رفـــــــتنــــ ” همیشہ
حتی در دستور زبان فارســـی
“لــــــازمـــ” است…
.
.
.
زلالی قلبت ارزانی دیگران
من این احساس آبکی را نمیخواهم
.
.
.
قرار نیست که همیشه من خوش باشم …
دیروز من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم …
امروز دیگری خوش است برای با تو بودن …
و فردا یکی دیگر…
از تلاش دست نکش عزیزم که چشم ملتی به توست …
تو می تونی …
.
.
.
کاش یاد تو
به سان فلفلی زیر بینی که تحریکت میکند عطسه کنی،
قلبم را تحریک میکرد
تا هرآنچه از تو در قلب دارم
بیرون بریزد . . .
.
.
.
رفته ای ؟؟؟
بعضی ها بهش میگن قسمت
اما من تازگیها بهش میگم به درک . . .
.
.
.
به حق رفتی . . .
زیادی ات کرده بود
شیرینی ام دلت را زد
به حق رفتی . . .
.
.
.
داور قلبم نه سوت دارد
نه کارت قرمز…
راحت باش…
تا دلت می خواهد خطا کن
سکوت میکنم باز هم سکوت میکنم
.
.
.
وقتـــــی به عقب بر میگردی ؛
متوجه میشی که جــــــای بعضیا ،
الان که تو زندگیت خالــــــی نیست هیـــــچ …
اون موقعشم زیـــــــــــادی بوده … !!!
.
.
.
آنان که “عوض” شدنشان بعید است، “عوضی” شدنشان قطعی است… شک نکن !
.
.
.
اینقدر کــﮧ برای “خـــر” کردن من سـعے کـردے
بـراے خـودتـــــ وقتــــ میگذاشتے حتمــا “آدمــــــ” میشدے
.
.
.
این روزا باید دشمناتو فراموش کنی …
تنها کسی که می تونه تو رو به خاک سیاه بشونه
یک دوست کاملاً مورد اعتماده . . .
.
.
.
چرا وقتی دروغ میگی و من لبخند می زنم فکر میکنی خرم . . .
خب یه بارم فکر کن دارم به خریت تو لبخند می زنم . . !
.
.
.
خوش به حالشان !!
خوش به حال اونی که …
وقتی درآغوشت آرام گرفت به او میگویی :
قبل تر از تو ، هیچ کس نبود در افکارم . . .
.
.
.
این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم
همانند توست مرا ” دوست ندارد ”
احساس ندارد !
اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست
.
.
.
داستان از آنجا شروع شد که تو اسمه تمام هرزگی هایت را آزادی گذاشتی . . .
و من از آنجا بی غیرت شدم که فکر میکردم به تمدن رسیده ام !
.
.
.
تقصیر خودمونه …
بعضی ها عددی نبودند و ما آنها را به توان رساندیم !
گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 264 تاريخ : جمعه 2 تير 1391 ساعت: 1:08

جدا از استناد به شواهد و قرائن تاریخی، چند وقت پیش یکی از دوستانم تعریف می‌کرد که تفنگ سربازان آمریکایی در جنگ ویتنام، از مدل‌های چرخشی‌ای بوده که خشاب‌شان به صورت تئوریک ۱۰ تیر جا دارد اما برای این که صحیح و سالم کار کند فقط باید ۹ تایش پر شود. همین مسئله باعث شده بوده که یک بازی بامزه در بین سربازها شکل بگیرد. به این صورت که ۱۰ نفر دور یک دایره می‌نشستند و تفنگ را دست به دست می‌چرخاندند، به مثابه ته‌دیگ دور سفره. بعد لوله را می‌گرفتند سمت شقیقه‌شان و ماشه را می‌چکانند. با یک حساب سرانگشتی احتمال اینکه زنده بمانند یک به ده بوده و مطمئنا آدم‌هایی که وارد این بازی می‌شدند علاقه‌ای به ادامه زندگی نداشتند. آنها خسته بودند؛ شرایط و طبیعت محل گذران عمرشان درگیر یک جنگ تمام عیار شده بوده و آنها نمی‌توانستند در این شرایط دوام بیاورند. پس حذف شدن از چرخه زندگی یک اتفاق تقریبا طبیعی بوده، با استناد به قانون داروین.

شته‌های نخودفرنگی وقتی توسط یک کفشدوزک ترسانده شوند، می‌توانند خود را منفجر کنند و پراکنده شوند و به این صورت از هم نوعان خود مراقبت کرده و بعضی اوقات حتی سبب کشتن کفش دوزک شوند. (یک نشریه علمی)

فرق مهمی که آدم‌ها با شته‌های نخودفرنگی دارند این است که لازم نیست بترکند تا بمیرند. آدم‌ها وقتی خسته شوند یک‌جورهایی مرده‌اند. وقتی نه فقط حوصله دوست و آشنا که حوصله جمع و جور کردن اوضاع خودشان را هم نداشته باشند، عملا زنده بودن برایشان چیز چرتی است. مثل همین سربازهای جنگ ویتنام. فرق خاصی با شته نخودفرنگی نداشته‌اند. وقتی دیده‌اند که نمی‌توانند با طبیعت سازگار شوند، ماشه را می‌چکانند بیخ گلویشان. آنهایی هم که با اوضاع سازگار شده بودند یا دست‌کم به زور و عشق چیزی، می‌سوختند و می‌ساختند، زنده می‌ماندند و پس فردا در کشورشان تقدیرنامه می‌گرفتند. به هر حال آنها چه آدم‌های خوبی بودند چه آدم‌های بدی، توانسته بودند اوضاع را به هر شکل سر کنند و در کمال بی‌خیالی بگویند این هم بگذرد.

تاکنون هیچ گزارش معتبری درباره خودکشی دلفین‌ها و نهنگ‌ها به دست دانشمندان نرسیده؛ اما باور عمومی مردم بر این است که این آبزیان اوضاع جهان را درک کرده و در بازه‌های زمانی مشخص دست به خودکشی می‌زنند. (منبع ندارد)

شاید اگر خیلی رئال باشید، این باورها برایتان مسخره‌بازی تلقی شود. اما یادم است که پنج-شش سال پیش، دوستی به من مستندی نشان داد به اسم «مستند آب» یا چنین چیزی. داستان مستند از این قرار بود که می‌خواست اثبات کند رفتار آدم‌ها بر نحوه قرارگیری مولکول‌های آب تاثیر دارد. اگر رفتارشان بد باشد مولکول‌ها نامنظم می‌شوند و اگر موسیقی در فضا باشد، خوشگل می‌شوند. به طرز خوشبینانه‌ای باور دارم که نهنگ‌ها، اوضاع جهان را از آب‌هایی که به اقیانوس‌ها می‌ریزد درک می‌کنند و یکسری‌شان که بیشتر حالی‌شان می‌شود خودکشی می‌کنند. دسته بی‌خیال‌ها هم طبق قانون داروین با طبیعت دنیا سازگار می‌شوند و می‌مانند.

به نظرم قانون داروین در مورد زندگی خیلی از ما صدق می‌کند. اگر با اوضاع بسازیم و زودتر سازگار شویم احتمالا یک راه برای ادامه دادن پیدا می‌شود. اما وقتی طبیعت جهان و محل زندگی ما به همین بدی‌ایست که هست، اگر سازگار نشویم و خودمان را به بی‌خیالی نزنیم، حتما لازم نیست که مثل سربازهای آمریکایی تفنگ بیخ شقیقه‌مان بگذاریم یا مثل شته‌های نخودفرنگی بترکیم. چون خود طبیعت، آرام و بی‌سر و صدا حذف‌مان می‌کند و می‌شویم یکی از همین آدم‌هایی که در بهترین حالت به‌شان می‌گویند «تارک دنیا». داروین قوانین خیلی مهمی دارد. قوانینی که شاید آن موقع برای شته و سوسک و مگس گفته شده باشند، اما در دنیای امروز برای سازگاری ما با طبیعت دنیای اطراف‌مان هم صدق می‌کنند.
گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 243 تاريخ : جمعه 2 تير 1391 ساعت: 1:08

بنام خدا

نمی دونم چی بگم همینتوری موندم

 

گوناگون...
ما را در سایت گوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا goonagoon بازدید : 208 تاريخ : پنجشنبه 1 تير 1391 ساعت: 2:19